کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : موسی علیمرادی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

روزگاریست که با گریه هم آغوش شدم            در پـی آیـنـه‌ام؛ آیــنـه بـر دوش شـدم

هیچ کس از من آواره سراغی نگرفت            در خـرابـات غم انگار فـراموش شدم


به گمان همه از خستگی‌ام خوابم برد            غافل از آن که من از هجر تو بیهوش شدم

بین هر کوچه و هر طعنه‌ای و هر سیلی            هرکجا از تو خبر بود همه گوش شدم

آه فـریـاد رسـم شـد که طبـیـبـم بـرسد            تا زدم بوسه به لبهای تو خاموش شدم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قدری مرا به سوز غـمت استحاله کن            این ظـرف بی‌عـیار دلـم را پـیـاله کن
ما را دخـیل چـادر پـاک سه ساله کن            اصلا به دست کوچک و گرمش حواله کن


شـاعـر شـدم غــزل بـنـویـسـم بـرای او
سر می دهم به عرض ارادت به پای او

آن لحظه‌ای که رشتۀ فکرم گسسته شد            همچون کـبوتران حرم دسته دسته شد
هر رشته‌ای کنار همین خانه بسته شد            از داغ او سـتـون نـمازم شکـسـته شد

صـبـح ازل نــوای لــبــم یـا رقــیـه بـود
وقـت سـحـر حـواس دلـم بـا رقـیـه بـود

وقـتی مـیان فـکـر و خـیـالـم قـدم زده            یعـنـی محـاسـبـات دلـم را به هـم زده
تقـدیر شعـر و شاعـری‌ام را رقم زده            جـانی دوبـاره بر غـزل محـتـشـم زده

باز این چه شورش است و که در اوج واهمه ست
او خـاطرات کودکی و قاب فـاطمه ست

زیـبـاترین سـتارۀ حـیـدر، فـرشته بود            آری، شبیه حضرت مادر، فرشته بود
بـر آسـمـان دست بـرادر، فـرشته بود            آئـیـنـۀ زلال و سـراسـر فـرشـتـه بـود

روح الامـین فـقـط در این خـانه می‌زند
هرشب ملک به موی سرش شانه می‌زند

از مهر و عاطفه چه بگویم، لبالب است            تـنهـا دلـیـل روشـنی راه مـذهب است
در کودکی تبلوری از عشق مکتب است            او پرورش گرفـتۀ دامـان زینب است

زینب خودش که هر دو جهان مبتلای اوست
استاد حجب و عفت و شرم و حیای اوست

با خـنـده‌اش دو کار فـریـبـنـده می‌کـند            دل را به آه قـدسـی خود زنـده می‌کند
وقـتی نـظـر به مـاه درخـشـنده می‌کند            ســقـا کـنـار خـنـدۀ او خـنـده مـی‌کـنـد

گـل در کـنـار هـاله احـساس دیـدنی‌ست
وقـتی رَود به شـانۀ عـباس دیـدنـی‌سـت

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـا کــاروان نـیـزه سـفـر می‌کـنم پـدر            با طعـنه‌های حـرمله سـر می‌کـنم پدر

مانـنـد خواهـران خـودم روی نـاقـه‌ها            در پیـش سنگ سیـنه سپر می‌کنم پدر


از کــوچــۀ نـگــاه وقــیـح یـهــودیـان            بـا یـک لـباس پـاره گـذر می‌کـنم پدر

حالا برو به قصر ولی نیمه شب تو را            بـا گــریه‌های خویش خبر می‌کنم پدر

این گریه جای خطبه کوبنده من است            من هم شبـیه عـمّه خـطر می‌کـنم پدر

بــا دیـدن جـراحت پـیـشـانی ات دگـر            از فکر بوسه صرف نظر می‌کنم پدر

شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لـطـف تو            خورشید روی نیـزه سحر می‌کنم پدر

امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت            در این قـمار عـشق ضرر می‌کنم پدر

: امتیاز

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در خرابه دختری نشسته گریه می‌کند            دلشکسته، دست بسته، خسته گریه می‌کند

باز، این چه شورش است دشت را که بعد تو            کـوه هم نماز را نـشـسته گریه می‌کند


تـاب دیـدن کـبـودی دوباره را نداشت            آسـمان که با دل شکـسته گریه می‌کند

این میان دل من است شرمگین و روسیاه            در عزای بیعتی که بسته گریه می‌کند!

تازیـانه‌ها غـلاف می‌شود، زنی هنوز            بر مزار کودکی نشـسـته گریه می‌کند

: امتیاز

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گل بود و جز به شبنم اشکش وضو نداشت            جز روی باغبان دل شب آرزو نداشت

رخـساره‌اش حـکـایت بازار شام کرد            با آن لباس حـاجـت راز مگـو نداشت


چـشمش اگرچه بر در ویرانه باز بود            معلوم شد ز حرکت دستش که سو نداشت

آن پا که زخـم آبـله‌اش لب گشوده بود            چون پای عمه‌اش رمق جستجو نداشت

کار از حنا و شانه کـشیدن گذشته بود            گویی به زیر معجر صد پاره مو نداشت

در زیـر تـازیـانـه امـانـش بـریـده بود            می‌خواست ناله‌ای کند اما عمو نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع نان و خرما صدقه دادن یکبار در کوفه اتفاق افتاده است که آن هم مستند نیست.  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آنـجـا اگر چه نان تـصدّق حـراج بود            از بس گرسنه بود، به رو رنگ و رو نداشت

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود           آن کودکی که از غـم او سالخورده بود

در گـوشـۀ خـرابـه، به جـای سـتـاره‌هـا           تا صبح، زخم‌های تنش را، شـمرده بود


از ضعف، نای پاشدن از جای خود نداشت           آخر سه روز بود، كه چیزی نخورده بود

با دست های كوچـكـش، آرام و بـی‌صدا           از فرط درد، بازوی خود را فشرده بود

این نیمه جان مانده هم از، لطف زینب است           ورنـه هـزار مـرتـبـه در راه مُـرده بود

پیش از طلوع، بانوی گوهر شناس شهر           آن گـنـج را به دست خـرابه سپـرده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود           طفل سه ساله‌ای كه، دگر سالخورده بود

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

من آن شمعم که آتش، بس که آبم کرده خاموشم           همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم

اگر بیمار شد کس، گل برایش می‌برند و من           به جای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


پس از قتل تو ای لب تشنه، آب آزاد شد بر ما           شرار آتش است این آب بر کامم، نمی‌نوشم

تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد!           به جان مادرت، هرگز کفن بر تن نمی‌پوشم

ز زهرا مادرم خود یاد دارم رازداری را           از آن رو صورت خود را ز چشم عمه می‌پوشم

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد           که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم

اگر گاهی رها می‌شد ز حبس سینه فریادم           به ضرب تازیانه قاتلت می‌کرد خاموشم

فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن           من آخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم

سپر می‌کرد عمه خویش را بر حفظ جان من           نگردد مهربانی های او هرگز فراموشم

دو چشم نیمه بازت می‌کند با هستی‌ام بازی           هم از تن می‌ستاند جان هم از سر می‌برد هوشم

بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را           غلام خویش را گر چه گنه کار است، نفروشم

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

من از این بازی دنـیا گـله دارم بابا            دل خون از سفر و فاصله دارم بابا

جای خلخال در این راه پُر از شمر و سنان            دور پـاهـام چـرا سـلـسـله دارم بابا


من که با پای پـیـاده نـدویدم هـرگز            زیـر پـایـم چـقـدر آبــلـه دارم بـابـا

چشمت از خرمن موهام اگر کرده سوال            دو سه تا سوخته گیسو بله دارم بابا

محرمی نیست در این بادیه جز عمه و من            تـرس از بی‌کـسی قـافـلـه دارم بـابا

با یتیمی من این حرمله شوخی کرده            من چه مقدار مگر حوصله دارم بابا

عمه‌ام نیز شبی رو به نجف کرده و گفت            من دلی سوخته از حرمله دارم بابا

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مرغ بسمل شده‌ای بال و پرش می‌سوزد            کودکی زندگی‌اش در نظرش می‌سوزد

دخـتری که وسط خـیـمه‌ای گیر افتاده            اولین شـعـله که آید سپـرش می‌سوزد


سپرش سوخـتـه و چادرش آتش گیرد            تا تکانی بخورد موی سرش می‌سوزد

بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد            اثر سوخـتـگی دور و برش می‌سوزد

تا رسـد قـطـره اشـکی سر زخم گونه            ناگهـان گوشه چشمان ترش می‌سوزد

شـده‌ام مثـل‌‌ هـمان مـادر محزونی که            هـمـه شـهـر ز آه سـحـرش مـی‌سوزد

عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می‌آورد            ریشۀ موی سرم بین اثـرش می‌سوزد

تـا تــرک‌هـای لـب تـشـنـۀ بـابـا دیـدم            جگرم گفت: هنوزم جگرش می‌سوزد

بعد از آنی که لبانـم به لـبانش چـسبید            سینه‌ام از نفس شـعـله ورش می‌سوزد

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بر نیـزه‌هـا از دور می‌دیـدم سرت را            بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟

چـشـمانـم از داغ تـو شد بـاغ شـقـایق            در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را


ای کاش جای آن همه شمشیر و نیـزه            یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را

بـابـا تو که گـفـتی به ما از گوشـواره            هـمراه خود بردی چرا انگـشـترت را

یـک روز بــودم یــاس بـاغ آرزویـت            حـالا بـیـا با خـود بـبـر نـیـلـوفـرت را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان قصۀ افتادن حضرت رقیه از ناقه و .... حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با ضرب سیـلـی تا که افـتـادم ز ناقـه            دیـدم کـبـودی‌هـای چــشـم مـادرت را

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌کُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف           دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف

خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد           نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف


بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو می‌کُشد           قـصۀ تلـخ نـبـودِ پیکـرت از یک طرف

بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد           پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف

دوریت از یک طرف بابا مرا می‌داد عذاب            خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف

گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت           حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف

از روی نـیـزه دوتایی سایـبـانـم بـوده‌اید           تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مجتبی عسکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب خـدا دعـای مرا مستجاب کرد            بـابـا مـرا برای خـودش انتخـاب کرد

من که تـوان پـا شدن از جـا نـداشـتـم            خیرش قبول عـمه دوباره ثـواب کرد


با اینکه من خودم پُـر درد و جراحتم            زخـم لب تو زخـم لـبـم را کـباب کرد

دروازۀ پُر از غـم ساعات یک طرف            مـا را یـزیـد وارد بــزم شـراب کـرد

درشـام، شـام دخـتـر تو تـازیـانـه بود            عـمه تمام خرج سفـر را حساب کرد

زجری که من کشیده‌ام از دشمنت پدر            عکسی کبود از رخ دُردانه قاب کرد

گـفـتم نزن که بال و پـرم درد می‌کند            اما چه سود خواهش من را جواب کرد

من نـذر کـرده‌ام که ببـوسم لب تو را            حـالا خـدا دعـای مـرا مستجـاب کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به تحریفی بودن داستان زجربیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زجری که من کشیده‌ام از دستهای زجر            عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شام غمهاى من غمزده را آخـر نیست            لاله‌اى همچو تن خونى من پرپر نیست

گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین            شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست


یا که پاى سر تو جـان دهم امشب بابا            یا به والله قسم دخـتـر تو دخـتر نیست

آنکه شمشیر کش است دست زخیمى دارد            ضربه سیلی‌اش از ضرب لگد کمتر نیست

گـیـسوانـم هـمه خـیـرات سـر تو دادم            پنجه‌اى نیست که پیچیده به موى سر نیست

کاش هـمراه سرت رأس عـمو می‌آمد            تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست

تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند            کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست

گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم            ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب آگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست            دیگراین ظرف ترک خورده چونان ساغرنیست

آن یهودى که ز خیبر به دلش بغضى بود            گفت این قافله که هست اگر حیدر نیست

چـوبه محـمـل خـونى شده شاهـد باشد            دلى همچون دل زینب به حرم مضطر نیست

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از کـینه‌ها گرفت کسی استخاره را            آتش کشید معجـر و گوشه-کناره را

می‌سوخت تار و‌ پودِ تنم، دیدم عده‌ای            بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را


راه فرار بسته و حتی به غیر از آب            بستند روی ما به خـدا راه چاره را

بابا نبودی و همهٔ خیمه‌ها که سوخت            دیدم میان دست کـسی گـاهـواره را

عـمه پـناه من شد و در بین ازدحام            بُـردند از سه سالهٔ تو گوشـواره را

بـردیـم تا به شـام، سـرِ نـیـزه‌ها تبِ            گودال و علـقمه، غـمِ دارٱلاماره را

گفتند به ما خارجی و این دلم شکست            دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را

دلتنگ بودم و شبِ ویرانه سرد بود            با گریه تا به صبح شمرده ستاره را!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌سوخت تار و‌ پودِ تنم، تا که عده‌ای            بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را

بیت زیرا به دلیل مستند نبودن افتادن حضرت رقیه از ناقه و آوردن او توسط زجر و .... حذف شد جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آنقدر «زجر»بر تنِ من تازیانه زد            طـاقـت نـداشتـم ضرباتِ دوباره را

بیت زیر به دلیل ایراد در وزن در مصرع اول تغییر داده شد

خیلی دلم شکست سرِ بازار بارها-            دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم            کاخ اگر کوه احد باشد خرابش می‌کنم

پـرده‌های قـصر افـتاد از طنـین ناله‌ام            کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم


مدح باب علم طاها گرچه اینجا باب نیست            در میان شامـیان امـروز بابش می‌کنم

یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست            می نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم

دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی            در شعـاعـم ذرّه بـاشد آفـتابـش می‌کنم

از خـدایم اذن دارم زیر سقـف گـنـبدم            هر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم

آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته            با خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم

سفره دار روضۀ بابا منم، با دست خویش            گـندمی گر نـذر گردد آسیـابش می‌کنم

زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهواره‌ای            عاقـبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روى دیـوارِ خـرابه نقـش غربت می‌کنم           ناخوشی‌ها را عزیزم! با تو قسمت می‌کنم

نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب           اینچـنـین هـسـتم ولى بابا قـناعت می‌کنم


بعدِ هردشنام از خولى و زجر و حرمله           می‌نشینم گوشه‌اى با عمه صحبت می‌کنم

دستِ دخترها که در دستِ پدرها می‌شود           در خودم سر می‌برم،با خویش خلوت می‌کنم

دخـتران شـام با من بـی‌وفـایـى می‌کـنـند           هر چقدر هم که به آنها من محبت می‌کنم

از تو دلگیرم پدر، من را ندیده رفـته‌اى           لکنت من را ببخش بابا، جسارت می‌کنم

: امتیاز

مناجات با امام، زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در سیـنـه، نـیّـتم همه‌اش نذر تو حسین            حـالِ عـبـادتـم هـمه‌اش نـذر تو حـسین

خـرده فـروش نیستم و عـمده می‌دهـم            یکجـا محـبّـتـم هـمه‌اش نـذر تو حسین


روزِ ازل خدا گل من را که می‌سرشت            بنـوشته قـسمـتم همه‌اش نذر تو حسین

تـا زنـده‌ام بـرای شـما سیـنـه مـی‌زنـم            نیـرو و قـوّتـم هـمه‌اش نـذر تو حـسین

از لطف مـادرم همه عـمرم فـقط شده            این جمله عادتم: همه‌اش نذر تو حسین

مادر، پـدر، برادر و خواهـر، قـبـیله‌ام            این جان و ثروتم همه‌اش نذر تو حسین

فـرموده است پیـر جماران به عالمی:            ارکـان نهـضتم همه‌اش نذر تو حسین

در اوج روضه، گـاه فـقط آه می‌کـشم            این آه حـسرتـم هـمه‌اش نذر تو حسین

*************

کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت:            این اوج غـربتم همه‌اش نذر تو حسین

مـویـم به یـاد زلـف تو بـابا سپـیـد شد            غرق شباهتم... همه‌اش نذر تو حسین

هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می‌کند            دردِ مـساحـتـم هـمه‌اش نـذر تو حسین

لکنت زبان گرفته‌ام از بعدِ... بگذریم            اصلا فصاحـتم هـمه‌اش نذر تو حسین

گـفتم گـله کـنم ز تو اشکـم امـان نـداد            خوردم شکایتم، همه‌اش نذر تو حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوباره روضۀ با آب و تـاب می‌گـیرم            من از مـراثی‌ام آخـر جـواب می‌گیرم

سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید            عــزا بـرای تـو بـا آفـتـاب مـی‌گـیـرم


پُر است چهره‌ام از روضه‌های مکشوفه            ولی ز چـشم تو بابا حـجـاب می‌گیرم

نـشـسته‌ام که بـرای سر تو گـریه کنم            عـزا بـرای سـرت بـا ربـاب می‌گیرم

خدا کند که سرت را سوی نجف ببرند            بـرای تو کـمک از بـوتـراب می‌گیرم

برای شستن زلفت که دست شمر افتاد            نشـستـه‌ام ز سـرشکـم گـلاب می‌گیرم

من از شـنـیـدن لـفـظ، کـنـیـز بیـزارم            من از شنـیدن آن اضطـراب می‌گیرم

شـبـیـه آیـنـه‌ام، کـه هـزار تـکّـه شـدم            شکسته‌ام سوی مرگـم شتاب می‌گـیرم

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

دیـدم به خـواب شمع خرابه شدی پدر            گفتم: چگـونه بی‌تو شبم را سحر بُوَد؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است            بابا برای وصل تو، چـشمم به در بُوَد


روزی به روی دوش عمو بود جای من            حالا به خاک سرد خـرابه ست منزلم

حـرف نگـفـته با تو بـسی داشتـم ولی            دیـدم سر تو را و سخـن مانْـد در دلـم

حالا که برلبت اثر از خیزران نشست            در راه عشق من لب خود می‌کنم کبود

موی سرم چو موی تو، آتش گرفته است            دخـتـر نـدیـده‌ام که شـبـیـه پـدر نـبـود

عـمّـه ز راه رفـتن من گـریه می‌کـنـد            خـیـلی شـبـیـه مـادر پهـلـو شکـستـه‌ام

بابا بـیـا و هـمره خـود دخـتـرت بـبـر            از دردِ زنده ماندن بعد از تو خسته‌ام

او با کـمک ز عـمّه دگـر راه می‌رود            یک دختر سه ساله و افـتادگی چنین؟

لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپرد            پـایـان گـرفت قـصـۀ دلـدادگـی چـنین

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با دستْ اگرکه بر سرِ تو دست می‌کشم            سیـلی زجر چـشم مرا تار کرده است

این دنـدۀ شـکـستـۀ پـهـلـوی من، پـدر            کار نفـس کـشیدن من زار کرده است

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی سپهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـابـا من از دنـیـای بـی‌تـو دل بـریـدم            یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

هر چند که دیـر آمـدی عـیـبـی نـدارد            شکـر خـدا امـشب به دلـدارم رسـیـدم


خیلی شبـیـه مـادرت زهـرا شدم...نه؟            با این دو چـشم تار و گـیسوی سپـیـدم

این خصم یاغی دخترت را زجر می‌داد            از ترس او در بین صحـرا می‌دویـدم

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم            طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

وقتی که دشمن برد ما را بـیـن بـازار            من هم شـبـیـه تو خـجـالت می‌کـشیـدم

هر چند بالم سوخته با این همه باز...            هـر شـب به یـاد عـمـه و بـزم یـزیـدم

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد            آن حرف زشتی که به عمه زد شنـیدم

خـیـلـی تـحـمـل می‌کـنم درد کـمـر را            چـاره نـدارم...از عـلاجـش نـا امـیـدم

من را ببر با خود... نمی‌خـواهم بمانم            بـابـا مـن از دنـیـای بی‌تـو دل بـریـدم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شده یا تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این زجر یاغی دخترت را زجر می‌داد            از ترس او در بین صحـرا می‌دویـدم

از روی ناقه تا زمین خـوردم مرا زد            من ضربـۀ دستان سنگـیـنـش چـشیـدم

در راه شام از خـستگـی خـوابـیدم اما            از خواب با ضرب لگـدهـایش پـریدم

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـالا که آمدی دگـر از پیـشـمان نـرو            خـورشید شـام تـار خـرابه بـمان، نرو

دیگر بس است بی تو سفر،جان به لب شدم            دق می‌کنم اگـر بـروی مهـربان، نـرو


با کل شهـر جـان خودت قهـر کرده‌ام            ازبس که طعنه خورده‌ام از این وآن نرو

با دخـتران شهـر چـقدر از تو گـفـته‌ام            می‌خـواستم تو را بـبرم پیـشـ­شان نرو

این شامیان به من چقدَر حرف بد زدند            اصلاً بـرای حـرف بـد دیگـران نـرو

خسته شدم ز بس که سرم داد می‌کشند            این مردمـان بـی‌ادب و بـد دهـان نرو

رفتی و پشت هم ز همه خورده‌ام لگد            بابا ببـین چگـونه شـدم قـدکـمان، نرو

ضربه تو خوردی و دل من تیر می‌کشد            خورده ترک غرور من از خیزران نرو

قرآن نخوان که زخم لبت درد می‌کند            قـاری خـوش صدای من نـاتـوان نرو

از گـریه‌هـای من دل عـمّه کـباب شد            پـس لااقـل بـرای دل عـمّـه جـان نرو

باشد،اگر که قصد سفر داری ای پدر            امـا دگـر بـدون مـن از کـاروان نـرو

: امتیاز